راننده کوچولو
یه روز که همراه پدرومادرم به گردش رفته بودیم الینا حوصله اش سررفت و وااااای گریه کردن ها شروووع شد.وپدرم ماشین رو داخل یه کوچه پارک کردو الینا رو بغلش کردو بعد هم گذاشتش پشت فرمون الینا هم تادید که پشت فرمونه گریه اش رو قطع کرد نگو خانم هوس رانندگی کرده بود میخواست بارانندگی به منو باباش پز بده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی