الیناالینا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

♀الینازیباترین فرشته خدا♀

بالاخره دندان درآورد

بله الینا خانم بالاخره دندون درآورد والآن هم یه دندون کوشولو موشولو دارره تازه چهاردست وپاهم که راه میره و............واویلا الآن دیگه راحت شده ومیتونه هرجا که دلش میخوادبره پس دیگه واقعا خوش بحالمون شددیگه مگه نه؟؟؟؟؟؟؟ ...
15 شهريور 1390

گردش الینا

سلام دوستای گل دیروزبرای خرید مدرسه به بیرون رفته بودیم اما چون الیناگریه میکرد نتونستیم زیاد بگردیم بخاطر همین هم مادرم گفت بهتره به خونه خاله بریم پدرم هم مارو برد خونه خاله مامانم رفتیم داخل ولی چون خونه خلوت بود وهیشکی نبودالینا حوصله اش سررفت وخاله ام گفت که بهتره بریم خونه صدیقه خانم وقتی که رفتیم اونجا دیدیم که خواهرشون هم اونجاست الیناهم وقتی سه تابچه کوچیک ودوتا زیرهفت سال دیدتعجب کردو همینطوری ساکت نشست وبچه هارونگاه کرد بعدازاینکه ازخونه صدیقه خانم اومدیم بیرون باباماروبه یه روستوران برد تانهار بخوریم راستش چون چراغهاش پرنوربودن ورستوران رو روشن روشن کرده بودن الینا هی میخندید چندتاعکس هم ازش گرفتیم که توگوشی باباست وق...
15 شهريور 1390

خنده اش

سلام دیشب بعدازاینکه وبلاگ رودرست کردم الینا رو خوابوندیم وخودمون مه پیشش موندیم تا اگه گریه کرد صداشوبشنویم بخاطرهمین هم فقط به الینا نگاه میکردیم که دیدیم الینا داره تو خواب میخنده زودازش عکس انداختیم که درواقع شکار لحظه بود چون خیلی کم پیش میاد که الینا توخواب بخنده عکسهاشم زیره حتما ببینید  ...
15 شهريور 1390

شیطونک

همنونطور که قول داده بودم یه چند تا از خاطرات الینا رو امروز مینویسم وتو وبلاگ قرار میدم امروزمادرم برای افطار داشت گوشت خرد میکرد وازمنم خواست تاکمکش کنم منم رفتم تا کمکش کنم الیناهم پیشمون بود وداشت بازی میکرد و وقتی دیدکه منو مادرم داریم گوشت خرد میکنیم اومد پیشمون ومیخواست باگوشتا بازی کنه منم به خاطر اینکه الینا دستشو به گوشت نزنه نگهش داشتم ولی خوب دیگه سلاح بچه ها گریه کردنشونه وباگریه کردن میخوان کارشونو بکنن الینا هم گریه کردوبه همین خاطر مادرم گفت ولش کن وبعدش هم گوشتو گذاشت جلو الینا وگفت که بازی کنو هروقت بازیت تموم شدبذار ماکارمونو بکنیم الینا هم شرو کرد به بازی ولی هروقت که دستشو میاورد تابا گوشت بازی کنه میدیدکه نرمه وزو...
15 شهريور 1390

ترسش ازکالسکه

سلام دوستای گلم خوبیدچراواسه الینا نظرنمیذارین؟؟؟؟ خوب خاطره امروز برای منومادرم که خیلیییییییییییییییییییییییییییی عجیب بوووووووووووووووود برای شمااااااااااچطور؟لطفاااااااااااااااااا نظرتونو درموردش بگین امروزبامادروپدرمو الینارفته بودیم خرید کالسکه اشم برده بودیم که اگه خوابش برد بذاریمش توکالسکه یکم که توبازار گشتیم الیناخوابش بردوخواست که بذاردش توکالسکه الیناازخواب بیدارشدو گریه کرداصلا توکالسکه نمیشست ووقتی میذاشتیمش توش گریه میکرد غروب که اومدی خونه وداشتیم خریدهارونگامیکردیم دیدیم(البته شنیدیم)که صدای الینا داره میاد همه جارودنبالش گشتیم ولی نبودیهو چشممون به کالسکه افتادو دیدیم که به به خانوم کوشولو توکالسکه نمیشینه ا...
15 شهريور 1390

بدون عنوان

سلام ببخشید این چندروز هم سرم شلوغ بودوهم چون روزه بودم نتونستم که خاطرات جدیدی ازالینا جون رو تووبلاگ بذارم ولی ازاین به بعد سعی میکنم که بیشتر خاطرات وشیرین کاری های الیناروتووبلاگ بذذذذارم پس فعلا خدانگهدار ...
26 مرداد 1390